مشغول انجام کارهای روزمره بودم که خانم میان سالی وارد اتاقم شد و گفت ببخشید میخواهم برای آزادی زندانیان جرایم غیرعمد کمک کنم ، گفتم بفرمایید درخدمتم ،نشست و سرصحبت را باز کرد . با بغض خاصی گفت: داشتم برنامه های تلویزیون را دنبال می کردم  که خبرآزادی چند زندانی جرایم غیرعمد با کمک ستاد […]

مشغول انجام کارهای روزمره بودم که خانم میان سالی وارد اتاقم شد و گفت ببخشید میخواهم برای آزادی زندانیان جرایم غیرعمد کمک کنم ، گفتم بفرمایید درخدمتم ،نشست و سرصحبت را باز کرد .

با بغض خاصی گفت: داشتم برنامه های تلویزیون را دنبال می کردم  که خبرآزادی چند زندانی جرایم غیرعمد با کمک ستاد مردمی دیه استان را دیدم و ناخداگاه یاد گذشته خودم افتادم، تازه یک سالی بودعروسی کرده بودیم شوهرم راننده ی ماشین سنگین بود و کم کم داشتیم به زندگی مان سرو سامان می دادیم که آن اتفاق ناگوار رخ داد شوهرم با یک عابر پیاده تصادف کرد و به زندان افتاد. من ماندم یه بچه شیرخواره بدون هیچ یار و یاوری در یک خانه اجاره ای با کلی مشکلات و بدون هیچ اندوخته و درآمدی ، آهی کشید و گفت روزهای سختی را سپری کردم.

سرش رو انداخت پایین و گفت یادمه ؛صاحب خانه چندباری آمد برای گرفتن اجاره خونه از خجالت آب شدم به ناچار برای گذران زندگی چند قطعه طلای عروسیم را فروختم واجاره خونه را پرداخت کردم  ،سراغ هرکی رفتم کمکم نکردندیک زن تنها و بی سرپرست شده بودم شب و روزم شده بود گریه و زاری بعد مدتی پرونده ی همسرم به ستاد دیه فرستاد شد باکمک ستاد دیه همسرم بعد دوماه آزاد شد ، خدا خیرتون بده زندگی مارو نجات دادین چشم انتظاری و بی سرپرست بودن خیلی سخته خیلی .

 با همسایه ها صندوق قرعه کشی داریم که هر ماه به اسم یکی در می آید واین ماه  هم نوبت من بود و قسمت شد برای کمک به آزادی زندانیان جرایم غیرعمد صرفش کنم خیلی خوشحالم که من هم تونستم دینم را به ستاد دیه ادا کنم و با این پول یک زندانی غیر عمد را آزاد و خانواده ای را از نگرانی نجات دهم .