۲۹سالمه ، ۹ سال ازدواج کردم و یک دختره ۷ساله دارم ،شوهرم کارآزاد داشت ، زندگیمون به سختی می گذشت از تامین نیازهای اولیه ی زندگی ناتوان بودیم از این که قادر نبودم  کوچکترین  درخواست های دخترم درسا رو فراهم کنم رنج می بردم  ، برای اولین بار می خواستم کار اقتصادی انجام بدم تا […]

۲۹سالمه ، ۹ سال ازدواج کردم و یک دختره ۷ساله دارم ،شوهرم کارآزاد داشت ، زندگیمون به سختی می گذشت از تامین نیازهای اولیه ی زندگی ناتوان بودیم از این که قادر نبودم  کوچکترین  درخواست های دخترم درسا رو فراهم کنم رنج می بردم  ، برای اولین بار می خواستم کار اقتصادی انجام بدم تا کمک خرج خانواده باشم زدم به سیم آخر ، دست به کار شدم ، رفتم طلا فروشی و چند قطعه طلایی که برای روز مبادا نگه داشته بودم فروختم و باهاش  یه مغازه در پایین شهر اجاره کردم با چند برگ دسته چکی که از زمان دانشجوی برام مونده بود لوازم خانگی خریدم به هر نحوی بوده مغازه را پر جنس کردم با این امید که کارم می گیره  و میتونم سرو سامانی به زندگیمون بدم  ، چند ماهی از اجاره مغازه گذشت ، وضع بازار خوب که نشد روز به روز بدترهم شد ، همین باعث شد اختلافات منو شوهرم بیشتر شعله ور بشه ، چک های که در بازار خرج کرده بودم یکی یکی داشت برگشت می خورد و هرروز صف طلب کارا بود جلوی مغازه ، با میانجی گری کسبه های همسایه  فرصت کوتاهی از طلب کارا گرفتم تا شاید بتونم یه تکونی به اوضاع بد کاسبیم بدم ولی از بدشانسی من ، جنس های چینی بازار رو پرکرده بود و قیمتش هم نصف قیمت جنس های ایرانی بود ولی  هرجوری که بود با فروش اجناس مغازه ، بدهی چند تا از طلب کارام رو صاف کردم ولی با این حال به خیلی ها بدهکار بودم ، حال خوبی نداشتم ، دربدترین شرایط زندگیم شوهرم گذاشت و رفت ، من موندم با یه دختره ۷ساله وکلی بدهی ، اگه پدرم زنده بود الان این مشکلات رو نداشتم  و تو زندان نبودم آخه نمیدونید زندان چه جای سختیه مخصوصاً برای یک خانم که یه بچه ام داره ، دخترم  الان بی کس کاره و کسی نیست که ازش نگهداری بکنه  ، هرروز تو خونه ی  یکی می مونه وقتی به ملاقاتم میاد میگه مامان، قول بده این آخرین باری باشه که من میام پیشت توبیا پیشم آخه من شب ها از ترس خوابم نمی بره  می ترسم . کم تجربه گی ام  در بازار باعث این گرفتاری برام شده  تادر گوشه ی زندان به دور از دخترم باشم و چیزی بجز شرمندگی برایم نمونده است  از خیرین می خواهم که لطشون رو از ماها دریغ نکنند چرا که ارزش  نجات زندگی یک انسان گرفتار  از خیلی چیزها بیشتر است .